تماشاگر سینما

کتاب ها، فیلم ها و روزمرگی هایی که دوستشان دارم

تماشاگر سینما

کتاب ها، فیلم ها و روزمرگی هایی که دوستشان دارم

مرثیه ای برای یک رویا

 

 

 

 

سینمانگار: مهناز عظیمی: 70 سال پیش "تنسی ویلیامز" بر اساس زندگی شخصی خودش نمایشنامه ای نوشت که برای او شهرت بی نظیری به ارمغان آورد. این قصه هنوز گیرایی خود را نزد مخاطبانش حفظ کرده  و علت اصلی آن تضاد عجیبی است که بین طرز فکر و اندیشه ی شخصیت ها با  حقیقت تلخی که زندگی شان را در برگرفته وجود دارد. تضادی که گویی از ازل بین تخیل انسان و واقعیت پیرامونش وجود داشته و همواره با آن دست و پنجه نرم کرده است.

"تنسی ویلیامز" در سنت لوئیس در منطقه ای نسبتا پایین و حقیقتا در یکی از همان آپارتمان های کندو عسلی که در ابتدای نمایشنامه ی «باغ وحش شیشه ای» توصیف می کند روزگار گذرانده است. همواره با مادر خوش خیالش در جدال بوده است. او هم مانند کاراکتر پسر نمایشنامه اش مجبور بوده در یک کارخانه ی کفش سازی کار کند در حالی که همیشه آرزو داشته نویسنده شود. خواهرش "رز" مبتلا به بیماری بوده و در انزوا و رنج و اندوه فراوان به سر می برده است. ویلیامز هم مانند شخصیت پسر نمایشنامه مدام آرزوی فرار از آن زندگی نکیت بار را در سر می پرورانده  اما فکر مادر و خواهر بیمارش مانع بزرگی برای فرارش بوده است و او حقیقتا روزی مردی را به خاطر خواهرش به خانه می آورد.

بهرام توکلی با علم بر اینکه قصه ی این نمایشنامه تا چه اندازه می تواند به زندگی خانواده گی در جامعه ی امروز ما نزدیک باشد در «اینجا بدون من» اقتباسی به شدت بومی شده از این نمایشنامه را به تصویر می کشد.

از همان تیتراژ ابتدای فیلم که نماهایی از قسمت های مختلف خانه  به تصویر کشیده می شود و نیز ساده گی و شسته رفته بودن میزانسن ها در فیلم، روح تئاتری روایت به خوبی به مخاطب القا می شود. توکلی در اقتباس ش همواره از عناصر متنی و بینامتنی برای القای منبع الهام فیلمش استفاده کرده است. "احسان" کاراکتر پسر خانواده که صابر ابر به خوبی از عهده ی نقش آن بر آمده در طول فیلم مدام در حال دیدن فیلم های «گربه ای روی شیروانی داغ» یا «اتوبوسی به نام هوس» است که آن فیلم ها نیز اقتباسی از نمایشنامه های مختلف ویلیامز بوده اند. لحن دیالوگ گویی صابر ابر در طول فیلم بدون آنکه توی ذوق بزند کاملا تئاتری ست. فاطمه معتمد آریا بهترین انتخاب برای بازی کاراکتر مادر است. او همانطور که به زیبایی آماندای نمایشنامه ی ویلیامز را به تصویر کشیده ویژه گی های یک مادر دلسوز ایرانی را نیز به خوبی القا می کند.

بهرام توکلی دو سوم زمان فیلمش را به روایت عین به عین نمایشنامه ی «باغ وحش شیشه ای» اختصاص داده. اما آنچه مهم و مسئله ی اصلی این فیلم به حساب می آید یک سوم پایانی آن است که توکلی خود مولف آن است و همین در روایتش تحولی عجیب  می آفریند و از قضا مشکل اصلی موافقین و مخالفین این فیلم هم درست از همین جا آغاز می شود. 

 

ادامه مطلب را در سایت سینمانگار بخوانید. 

دارابی، بهترین کاراکتر زن در تاریخ سینمای ایران !

  

     

 

سینمانگار: مهناز عظیمی: از همان اول هم می شد حدس زد که ترکیب رامبد جوان و پیمان قاسم خانی در یک اثر سینمایی کمدی چیز خوبی از آب در خواهد آمد. دلیلش را عرض می کنم.

سال پیش از میان سیل عظیم کمدی های به اصطلاح سخیفی که مدت هاست گریبان سینمایمان را گرفته دو فیلم درست و حسابی اکران شد که به نوعی دست پرورده ی این دو هنرمند به حساب می آمد: «پسر آدم دختر حوا» به کارگردانی رامبد جوان و «سن پترزبورگ» به نویسنده گی پیمان قاسم خانی. این دو فیلم که هر دو در آن به ایفای نقش نیز پرداختند خیلی ها را امیدوار کرد، آن هم به سینمایی که چندان با ژانر کمدی مانوس نیست و لااقل در طول این سی و اندی سال پس از انقلاب جز چند نمونه استثنا، هیچ فیلم کمدی درخشانی به خود ندیده است.

رامبد جوان در همین چند نمونه تجربه ی سینمایی خود به عنوان کارگردان خیلی ها را متقاعد کرده که قوانین ژانر کمدی را می شناسد، او پیش از این در بازی خود از گونه ای تیپ شخصیتی کمیک بهره می جست که حالا همان ها را به بازیگران فیلمش منتقل می کند. اگر در «پسر آدم دختر حوا» حامد کمیلی بدلی از کاراکترهای پیشین جوان را در برابر دوربین او خلق کرد اینبار در فیلم تازه ی او یک زن به اسم "بیتا دارابی" قرار است کاراکتری با آن خصوصیات آشنا باشد و روایت بی نقصی از فیلمنامه را در برابر دوربین او به اجرا بگذارد. آن هم بازیگری چون "ویشکا آسایش" که با بازی استثنایی خود همه را شوکه می کند. ما با یک اثر کمدی حساب شده مواجه ایم، با فیلمنامه ای دقیق و شوخی های موثر چه در موقعیت (تمامی موقعیت ها و برخوردهای جبلی با دارابی در مدرسه) چه در کلام (بحث جبلی درباره ی وضعیت قراردادی و رسمی شدن در ماشین دارابی) و چه در میزانسن (صبحی جبلی وارد مدرسه می شود و بچه ها در ادامه ی حرکات ورزشی آغوششان را به روی او باز می کنند!). فیلمی که داستانی سرراست دارد، برای خنداندن لوده گی نمی کند، در کنایه هایش از درست ترین و به جا ترین موقعیت ها و لحظات استفاده می کند، به جای به زور خنداندن مخاطب با خلق عناصری فانتزی و البته نه تو ذوق زن سعی می کند بدیع و بکر و تازه باشد.

همه ی این ها به کنار، خوب بودن این فیلم آنجا جلوه می کند که به عنوان یک تماشاگر زن به تماشای آن بنشینیم و با کاراکتر "دارابی" ارتباط برقرار کنیم. مبالغه نیست اگر بگویم به زعم نگارنده او یکی از بهترین کارکترهای زن خلق شده در سینمای ایران است. حقیقتی که سالها سینما ازآن محروم بوده. نمایش یک تیپ خوب و دلچسب از یک "زن" که سوژه اصلی قصه شده بی آنکه بخواهد به زور خودش را در دل قصه جا دهد. یک زن زشت و زمخت و غیر قابل تحمل به عوض یک دنیا کاراکتر فرشته صفت و فرشته خوی زن در سالهای طولانی سینما، که اگر اینبار زیبایی و متانت و وجاهت عرفی ندارد لااقل استقلال فردی دارد. نه تیپ نفرین شده ی اغواگر است، نه مادر است، نه همسر و نه معشوقه. که "خودش " است، می تواند به جای مظلومیت ها و معصومیت های غیر قابل تحمل هم جنس های سینمایی اش در همین جایگاه ساده ی اجتماعی آنقدر خصوصیات خوب و بد داشته باشد که ذهن مخاطبش را به کار بگیرد و توجه را به سمت شخصیت منحصر به فردش جلب کند و مگر یک کاراکتر دراماتیک از سینما و مخاطبانش چه می خواهد غیر از "توجه" و "دیده شدن"؟

ادامه مطلب  را در سایت سینما نگار بخوانید.