تماشاگر سینما

کتاب ها، فیلم ها و روزمرگی هایی که دوستشان دارم

تماشاگر سینما

کتاب ها، فیلم ها و روزمرگی هایی که دوستشان دارم

مارک زوکربرگ در فیلم فینچر یک بیمار روانی ست!

 

سینمانگار: مهناز عظیمی: پیش از دیدن فیلم تازه ی دیوید فینچر، حتی از تصور این مسئله هم واهمه داشتم، اینکه قرار باشد یک فیلم بیوگرافی صرف درباره ی مارک زاکربرگ موسس شبکه ی اجتماعی فیس بوک را به عنوان فیلمی از فینچر پذیرفته و با تصورات پیشینی که از فیلم های او دارم، به تماشایش بنشینم و تازه از آن لذت هم ببرم. چون فینچری که من می شناختم غالبا موضوعات فیلم هایش را طوری انتخاب می کرد  که تعلیق حاصل از سردرگم نگه داشتن مخاطب در آنها حرف اول را می زد و عموما در لحظه به لحظه ی این فیلم ها بیننده میخکوب ندانسته های خود من باب اتفاقات در حال وقوع در جریان فیلم ها می شد و همین لذت حاصل از تماشای آثار او را برایش دوچندان می کرد. خیلی دوست داشتم بفهمم ساختن بخشی از زندگی نامه ی موسس فیس بوک که خیلی هم باید داستانی کلیشه ای و خسته کننده داشته باشد و احتمالا هیچ آیتمی از مضامین فینچری در آن وجود ندارد، برای خود فیلمساز چه جذابیتی داشته است و چه چیزی در کاراکتر زوکربرگ او را به سمت خود کشانده است.

برای همین مجدد به تماشای چند فیلم از بهترین های فینچر نشستم و پس از دیدن همه ی آنها با تماشای فیلم تازه ی او تازه فهمیدم موضوع از چه قرار است.

قاتل سریالی فیلم «هفت» یک بیمار روانی بسیار باهوش بود که با عقده و نفرت درونی خود انسان هایی که نماد ارتکاب به هفت گناه کبیره بودند را به قتل رساند تا شاید بتواند دنیا را از شر آن ها نجات دهد. برادر کوچکتر نیکلاس ون اورتون در فیلم «بازی» که بنا به گفته ی خودش بیماری روحی داشت، با گیر انداختن برادرش در یک بازی عجیب و غریب او را تا پای مرگ کشاند تا او دوباره متولد شود و زندگی نکبت بارش را نجات دهد، ادوارد نورتن در «باشگاه مشت زنی» از همه بیشتر و اینبار با در افتادن با درون خودش سعی کرد تا حد توان با زندگی بی هدف و روبات گونه اش مبارزه کند و خود و دیگرانی مثل خود را از شر آن نجات دهد، بیشتر که دقت می کنم می بینم آن مخترع داغ دیده  در فیلم «بنجامین باتن» هم که یک ساعت عجیب غریب ساخت و آنرا سردر شهر قرار داد تا شاید بتواند زمان را به عقب بازگرداند و خسارت عظیم حاصل از فجایع جنگ جهانی را جبران کند هم از شوک مرگ فرزند خود به بیماری روحی دچار بود.
و حالا مارک زاکربرگ، نابغه ای واقعی در دنیای امروز که از قضا او هم مثله قریب به اتفاق کاراکتر های فیلم های فینچر(یا لااقل در فیلم او) یک بیمار روانی ست. آدمی با مشکلات روحی و عقده های درونی  که در زندگی اش طغیان می کند، و اینبار او موفق تر از همه با ماحصل این طغیانش و اختراع شبکه ی اجتماعی فیس بوک، به بهبود روابط اجتماعی میلیون ها انسان(مشکل اصلی خود زاکربرگ) کمک می کند.

فهمیدن این مشکل مارک زاکربرگ از همان دقایق ابتدایی فیلم کار چندان سختی نیست. چهره ی بی روح و صورت سنگی مارک، تند تند حرف زدنهایش و برداشت های عجیب غریب و متفاوت او از حرف های دوست دخترش "اریکا"، توجه وسواس گونه ی او به جملات دختر و حس نامحسوس خشم درونی او از نبودن آنچه دختر می خواهد یا احتمال می دهد که بخواهد، عدم توانایی او در جلب نظر کلوپ های دانشجویی که یک نوع مرکز ارتباطات اجتماعی دانشجویی به حساب می آید و سرخورده گی او از این ناتوانی که در تضاد جدی با ذهن کمال گرای نابغه ای چون او است و ...همه ی اینها باعث می شود که  شنیدن یک "نه" ساده از زبان دوستش "اریکا" که به حق نمی تواند این اندازه تلخی او را تحمل کند او را به جنون بکشاند.

ادامه مطلب